
خلاصه کتاب پرورش جوانانی که دنیا را تغییر خواهند داد
Creating Innovators: The Making of Young People Who Will Change the World

نویسنده تونی واگنر

چکیده
تونی واگنر، همکار آموزش نوآوری در مرکز فناوری و کارآفرینی در دانشگاه هاروارد، راهنمای پرشوری برای پرورش نوآوران جوان ایجاد کرده است. او چالشهایی را که دانشآموزان خلاق در تلاش برای تغییر جهان با آنها مواجه هستند، بازگو میکند و سیستمهای آموزشی سختی را که باید با آنها روبرو شوند، توصیف میکند. واگنر بخشهای فصل را با کدهای پاسخ سریع (QR) نقطهگذاری میکند، که خوانندگان میتوانند با دستگاههای هوشمند خود اسکن کنند تا به مطالب اضافی، از جمله ویدیوهای مصاحبه که در موارد کلیدی گسترش مییابند، دسترسی پیدا کنند. او به خوانندگان درسهایی در مورد اهمیت نوآوری ارائه میدهد و خواستار تعهد مجدد برای ترویج نوآوری در میان جوانان است. والدین و مربیان مخاطبان اصلی ارائه واگنر را تشکیل میدهند، اما getAbstract بینشهای او را نیز به هر کسی که علاقهمند به نوآوری، سیاست اجتماعی و شکلدهی یک اقتصاد پویا است توصیه میکند.
توضیحات
برداشتن
• اقتصاد آمریکا صاف است، اما نوآوری می تواند آن را نجات دهد.
• نوآوری به پنج عامل بستگی دارد: "همدلی، تفکر یکپارچه، خوش بینی، تجربی گرایی" و "همکاری".
• مردم می توانند یاد بگیرند که نوآورتر باشند.
• نوآوران اجتماعی می خواهند "تغییر" ایجاد کنند. نوآوران STEM جنبه های جدیدی از علم، فناوری، مهندسی و ریاضیات را توسعه می دهند.
• توسعه نوآوران جوان نیازمند مربیان ماهر و دلسوز و والدین حامی است که علایق فرزندان خود را تشویق کنند و به آنها اجازه کشف کنند.
• آموزش رسمی سخت و خفه کننده به روش های جدید، رویکردی بین رشته ای و کاربردهای واقعی نیاز دارد.
• نوآوران در کلاس های هدفمند و تجربی شکوفا می شوند.
• برای اینکه همه افراد مبتکرتر شوند، به کارمندان خود اعتماد کنید، کار گروهی را در فرآیندهای خود بگنجانید و سلسله مراتب را از بین ببرید.
• کارآیی اجباری، برنامه ریزی بیش از حد یا فشار به سمت اهداف خاص، نوآوری را مسدود می کند.
• جوامع برای نوآوری بیشتر باید آموزش را اصلاح کنند و اقتدار را دوباره تعریف کنند.
خلاصه
نیاز به مبتکر
به نظر می رسد اقتصاد آمریکا متوقف شده است. بیکاری و بیکاری به ویژه در میان جوانان بالاست. مشاغل طبقه متوسط در حال از بین رفتن هستند. ایالات متحده به «موتور جدید رشد اقتصادی» نیاز دارد و آن موتور نوآوری است. از لحاظ تاریخی، جامعه آمریکا نوآوری را بر اساس یک سیستم آموزشی مستحکم، قوانین ثبت اختراع عملکردی و ساختار اقتصادی که مشوق هایی برای اختراع فراهم می کند، ترویج کرده است. برای حل بحران آمریکا، افرادی که دانش آموزان جوان را راهنمایی و حمایت می کنند باید قدم بردارند.
"نوآوری در هر جنبه ای از تلاش انسان رخ می دهد."
شما می توانید نوآوری - فرآیند ساختن چیزهای جدید و ارزشمند - را در هر جایی که مردم از خلاقیت برای حل مشکلات استفاده می کنند بیابید. پیشرفتهای جدید میتوانند پیشرفتهای کوچک یا تعدیلهای تدریجی در فناوریها، محصولات، ایدهها یا خدمات موجود باشند یا میتوانند تغییرات مخربی باشند که دگرگونیهای اساسی و گسترده ایجاد میکنند.
"برای حفظ استاندارد زندگی و بهبود دنیای خود، هر جوانی باید مبتکر شود."
نوآوری نیازمند توانایی های حل مسئله و تفکر انتقادی است. نوآوران اغلب نیاز به همکاری در سراسر مرزهای انضباطی دارند. آنها می توانند شامل محققان ماهر، تحلیلگران، سینت سایزرها و ارتباط دهندگان باشند.
تیم براون، رئیس و مدیر عامل شرکت طراحی گرایشدهنده IDEO، میگوید که «متفکران طراحی» پنج ویژگی زیر را به اشتراک میگذارند: آنها همدل هستند و از دیدگاههای مختلف به دنیا مینگرند. آنها "تفکر یکپارچه" را تمرین می کنند و به آنها اجازه می دهد مشکلات را به روش های جدید و غیرمنتظره ببینند. آنها خوشبین هستند. آنها با توسعه چند نمونه اولیه آزمایش می کنند. و همکاری می کنند.
نوآوری در آموزش و یادگیری
والدین و مربیان می توانند کیفیت ها، مهارت ها و عاداتی را که نوآوری نیاز دارد را آموزش دهند، پرورش دهند و راهنمایی کنند. سیستم آموزشی آمریکا اغلب نوآوران مشتاق را مسدود و ناامید می کند. هم سیستم آموزشی و هم دنیای شرکتها باید تغییر کنند، تا حدی به این دلیل که محرکهای بسیار متفاوتی نسبت به محرکهایی که نسلهای گذشته را به حرکت درآوردهاند، به نسل کنونی انگیزه میدهند. جوانان نمی خواهند بی خیال کار کنند یا افراد دیگر را دنبال کنند. آنها می خواهند سؤال بپرسند، مشاغلی داشته باشند که از نظر مالی رضایت بخش هستند و صاحب کار خود هستند. نسلهای قدیمیتر باید جوانان را در توسعه سه حوزه وسیعی که به نوآوری دامن میزنند راهنمایی کنند: «مهارتهای تفکر خلاق»، تخصص در یک زمینه خاص و انگیزه. انگیزه درونی - یعنی "بازی، اشتیاق و هدف" - حیاتی است.
والدین راه را هدایت می کنند
والدین کرک فلپس او را در مسیر نوآوری هدایت کردند. فلپس روی اولین آیفون اپل کار کرد و اکنون در SunRun است، استارت آپی که بر انرژی الکتریکی تمرکز دارد. فلپس با حمایت والدینش دبیرستان و کالج را رها کرد. اگرچه چنین حمایتی نادر است، لیا و آر. کورد فلپس در طول دوران کودکی کرک به والدین نزدیک شدند. آنها والدین فعال و غیر سنتی بودند. آنها رویکردهای مختلفی را امتحان کردند و زمانی که اشتباه کردند اعتراف کردند. آنها از بچه هایشان می خواستند که روزانه بخوانند، اما به آنها اجازه می دادند هر چه را که می خواهند بخوانند دنبال کنند. آنها به عنوان خانواده تلویزیون تماشا می کردند و مطمئن می شدند که فرزندانشان برای خودشان وقت دارند. فرزندان آنها فرصتی برای کشف و ایجاد اعتماد به نفس داشتند.
کنجکاوی و تخیل بدون شک سرچشمه های نوآوری هستند.
فلپس ها تعطیلات خانوادگی را بر اساس آموزش تاریخی ایجاد کردند. به عنوان مثال، قبل از بازدید از شهر نیویورک، آنها با هم درباره آنچه که می دیدند تحقیق کردند و دستور کار مکان های تاریخی و رویدادهای فرهنگی مهم را انتخاب کردند. خانواده تصمیم گرفتند که کرک به آکادمی فیلیپس اکستر، یک مدرسه مقدماتی برجسته و خصوصی در نیوهمپشایر برود. خانواده به جای فرستادن او به مدرسه، خانه ای در همان شهر اجاره کردند تا تداوم خانواده را حفظ کنند. اکستر یک مدرسه درجه یک است، اما کرک برنامه درسی را خیلی سفت و سخت دید. او تحصیل را رها کرد و در یک برنامه ترکیبی کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه استنفورد ثبت نام کرد. او طیف وسیعی از کلاسهای مهندسی، از جمله «طراحی محصول هوشمند» را گذراند، کلاسی که آیندهاش را شکل داد. این دورهها که بر روی «سیستمهای تعبیهشده» تمرکز داشتند، اولین فرصت را به کرک داد تا با یک تیم کار کند. آنها همچنین او را وارد مدار مربی خود، اد کریر، استاد مشاوری که در تولید محصول تخصص داشت، آوردند.
نوآوران STEM
آمریکا به نوآوران STEM نیاز دارد - یعنی افرادی که در علم، فناوری، مهندسی و ریاضیات کار می کنند. علیرغم شهرت خوبی که بسیاری از کالجهای آمریکایی برای آموزش علمی دارند، اغلب بر تحقیقات دانشگاهی تأکید بیش از حد میکنند، دانشجویان را برای دورههای دکترا آماده میکنند و به اساتیدی که در حوزههای سنتی منتشر میکنند، جایزه میدهند. به عنوان مثال، استنفورد کریر را از سال 1992 با "قرارداد سال به سال" نگه داشته است و علیرغم موفقیت گستردهاش در طراحی، به او حق تصدی نداده است.
در قرن بیست و یکم، آنچه میدانید بهطور فزایندهای اهمیت کمتری نسبت به آنچه میتوانید با آنچه میدانید انجام دهید، است.»
کلاس های علوم سنتی در ایجاد «فرهنگ نوآوری، سوخت ضروری برای انگیزه» شکست می خورند. کریر با استفاده از کار تیمی و رقابت برای گنجاندن بازی در برنامه درسی خود انگیزه را تشویق می کند. کار تیمی همچنین مهارتهای تفکر خلاق را توسعه میدهد و افراد را تشویق میکند تا تخصص خود را که هر دو عامل اصلی در نوآوری هستند، جمع کنند. کلاس های علوم آکادمیک سنتی معمولاً در این عرصه ها کوتاهی می کنند.
یک دوره واحد
تجربه کرک فلپس به چندین ویژگی اشاره دارد که مبتکران STEM مشترک هستند. در حالی که داستان های موفقیت آنها به ندرت به دوره های دانشگاهی کلی آنها اشاره می کند، بسیاری از آنها به یک دوره واحد اشاره می کنند که مسیر شغلی آنها را متبلور کرد - مانند تجربه کرک با کریر - یا آن را به طور کامل تغییر داد. هنرمند شانا تلرمن دریافت که کلاس "ساختن جهان های مجازی" در Carnegie Mellon تمرکز او را به سمت ایجاد "تجربه های واقعیت مجازی" تغییر داده است. بخشی از هیجان این دوره از سوی مدرس رندی پاوش، نویسنده فقید آخرین سخنرانی، و دان مارینلی، استاد نمایش، که با هم مرکز فناوری سرگرمی دانشگاه (ETC) را تأسیس کردند، بود. تلرمن یادگیری بین رشته ای کاربردی را در ETC تجربه کرد. او به تنهایی کلاس های کسب و کار را اضافه کرد و شرکتی را راه اندازی کرد که در نهایت Autodesk آن را خریداری کرد. جودی وو تجربیات مشابهی را به اشتراک گذاشت: والدین حامی، معلمان فداکار - مانند چاک گارنر، که مربی تیم ریاضی دبیرستان او بود - و یک تجربه کلاسی تحول آفرین. یک سری دوره آموزشی MIT به نام D-Lab زندگی و تحصیلات وو را متحول کرد. این به او آموخت که از مهندسی و طراحی برای رسیدگی به مشکلات اجتماعی استفاده کند.
«مبتکران اجتماعی»
نوآوران اجتماعی اغلب اهداف و پیشینه های متفاوتی با مبتکران STEM دارند. بسیاری از نوآوران اجتماعی از پیشینه هنرهای لیبرال هستند و به دنبال مبارزه با بی عدالتی و بهبود جهان هستند. "نوآوری اجتماعی" می تواند نحوه عملکرد یک فرهنگ را تغییر دهد، مانند ارائه آموزش از طریق مدارس منشور یا تامین مالی کارآفرینان از طریق تامین مالی خرد. در حالی که مبتکران STEM تلاش می کنند چیزهای جدیدی خلق کنند، نوآوران اجتماعی به طور ایده آلیستی به دنبال ایجاد تغییر هستند.
"فرهنگ دانشگاهی و الزامات سنتی برای تصدی در تضاد با توسعه رویکردهای یادگیری عملی و مبتنی بر مشکل است که نوآوران جوان ما به آن نیاز دارند."
به عنوان مثال، زمانی که لورا وایت 14 ساله بود، متوجه شد که دوستش تامی هرگز با بچههای دیگر ناهار نمیخورد یا در رویدادهای مربوط به مدرسه شرکت نمیکرد. وقتی متوجه شد که تامی بی خانمان است، جهان بینی وایت تغییر کرد. او شروع به تقسیم غذای خود با تامی کرد و سپس برای کمک به افراد بی خانمان داوطلب شد. وقتی یکی از شرکتکنندگان در یک «سفر کمپینگ برای بچههای داخل شهر» نزدیک بود غرق شود، لورا متوجه شد که به آموزش شنا نیاز دارد. او با یک سازمان خدمات محلی درگیر شد و در دنیای غیرانتفاعی تجربه کسب کرد. مشارکت با یک سازمان - Hands On Atlanta - منجر به تامین مالی از سوی دیگر - Youth Ventures شد. او با درخواست مستقیم مردم از پروژه هایش حمایت کرد. وایت معتقد است که - از نظر تحصیلات و پیشینه - نوآوران اجتماعی به آموزش بیشتری در شناسایی و تجزیه و تحلیل مشکلات نیاز دارند.
داوطلب شدن
نوآوران اجتماعی جوان اغلب حرفه خود را از طریق کار داوطلبانه پیدا می کنند. کار بر روی یک پروژه نیاز آنها را به برنامه های توسعه یافته دیگر نشان می دهد. تشخیص این نیازها آنها را به سمت توسعه مهارت های جدید سوق می دهد، مانند سخنرانی در جمع یا جمع آوری کمک های مالی. جایی که مبتکران STEM کلاس هایی را پیدا می کنند که مطالعات آنها را متمرکز می کند، نوآوران اجتماعی فراتر از آموزش رسمی نگاه می کنند. به عنوان مثال، زاندر اسرودز، که اشتیاقش محافظت از لاک پشت های دریایی است، یک شب در یک ساحل الهام بخشش را پیدا کرد، زمانی که شخصی به خاطر ایجاد مزاحمت برای لاک پشت هایی که حتی نمی دانست در آنجا حضور دارند، فریاد زد.
مبتکران آموزشی
سیستم آموزشی "عمیقاً و ذاتاً محافظه کارانه" است و دلیل خوبی دارد. هدف آموزش تولید دانش جدید نیست، بلکه انتقال دانش موجود «به نسل بعدی» است. بنابراین، آموزش چیزی را ایجاد میکند که E.D.Hirsch آن را «سواد فرهنگی» مینامد. روشهای مربیان «اغلب تحقیرآمیز» است و مدارس کنجکاوی دانشآموزان را از بین میبرند.
«توسعه پاسخهای بهتر برای این سؤالات اساسی برای نوآوران «در حال رشد» ضروری است و احتمالاً میزان پیشرفت آمریکا در آینده را تعیین خواهد کرد.
حتی در کالجهای برتر، دانشجویان اغلب با دانستن حقایق فارغالتحصیل میشوند، اما درک کمی از ایدههای بزرگتر زیربنای آن حقایق، حتی در ریاضیات و علوم دارند. همانطور که اطلاعات و دسترسی به آن گسترش می یابد، تسلط بر یک حوزه محتوای واحد یا حوزه واحدی از تخصص عملی به طور فزاینده ای منسوخ می شود. مربیان باید در نحوه آموزش دانش آموزان در قرن بیست و یکم تجدید نظر کنند. مدارس باید معیارهای تصدی را بررسی کنند و باید بر تعامل با دنیای واقعی تاکید کنند. کلاس ها باید تجربی تر باشند و بر "یادگیری مبتنی بر مشکل" تاکید کنند. رشتههای دانشگاهی سنتی با نیازهای نوآوران برای فرصتهای بینرشتهای ضروری سازگاری ندارند.
"در بیش از 150 مصاحبه برای این کتاب - گفتگوهای طولانی با تعداد زیادی از مبتکران و والدین، معلمان و مربیان آنها - "شور" بیشترین کلمه تکراری بود."
برنامه فعلی Race to the Top در ایالات متحده "از حمایت دو حزبی قوی برخوردار شد." این برنامه قصد خوبی دارد، اما مانند برنامه های گذشته، معلمان را بر اساس عملکرد دانش آموزان در امتحانات استاندارد ارزیابی می کند. این فقط حد وسط تولید می کند، هرگز برتری. دانش آموزان نیاز به توجه بیشتری دارند. آنها به معلمان نیاز دارند تا مهارت های آنها را ارزیابی کنند و نیازهای آموزشی آنها را ارزیابی کنند.
دانشگاه های نوآور
سیستم کالج - از جمله پذیرش دانشجو، محتوای کلاس، روشهای تدریس - قدیمی، ناکارآمد و گران است. نوآوران جوان به آموزش مقرون به صرفه ای نیاز دارند که از مرزهای انضباطی عبور کند. دانشکده ها باید بیشتر بر آموزش تمرکز کنند تا پژوهش.
"همه نوآوران جوان... معلم یا مربی ای را توصیف کردند که تغییر قابل توجهی در زندگی آنها ایجاد کرده است."
چندین مدرسه اجمالی از یک سیستم آموزشی مناسب تری ارائه می دهند. به عنوان مثال، کالج اولین بر تقویت انگیزه درونی دانش آموزان تاکید دارد. اعضای هیئت علمی تکنیک های تدریس را به اشتراک می گذارند و برای تدریس دوره های بین رشته ای همکاری می کنند. آزمایشگاه رسانه در MIT بیش از 20 سال قدمت دارد و به دلیل تمرکز بین رشته ای نادر و تأکید بر استفاده خلاقانه از فناوری دیجیتال شناخته شده است. در فنلاند، آکادمی تیم رویکرد رادیکال تری را اتخاذ می کند. این "کلاس، کلاس درس یا معلمی ندارد." درعوض، دانشآموزان «بهعنوان تیم پذیرفته میشوند» و به صورت مشترک روی پروژههای دنیای واقعی کار میکنند.
مدارس نوآورانه و فرزندپروری
والدین می توانند به فرزندان خود کمک کنند تا نوآور باشند و با نوآوری راحت باشند. به بچه ها زمان و فرصت بازی بدهید و آنها را زیاد وقت نگذارید. به کودکان خود اسباب بازی های کمتری بدهید و اسباب بازی هایی را انتخاب کنید که "تخیل و اختراع" را دعوت می کنند. علایق فرزندانتان را تشویق کنید. بگذار آزمایش کنند. ساختار و محدودیتهایی را برای فرزندانتان فراهم کنید، اما فضا را برای «شورش سازنده» در نظر بگیرید. والدین باید رویکرد وجدانی تری نسبت به فناوری الکترونیک داشته باشند و تعداد اسباب بازی های الکترونیکی و دسترسی به رسانه های اجتماعی را محدود کنند.
"تحول تجربه کلاس درس در هر سطحی برای توسعه ظرفیت های جوانان برای تبدیل شدن به مبتکر ضروری است."
به دنبال مدارسی باشید که این رویکردها را برای بازی، اکتشاف و فناوری ترویج می کنند. مدارس باید کاوش گروهی و حل مشکلات اجتماعی را تقویت کنند، که دانش آموزان را تشویق می کند تا از یکدیگر یاد بگیرند و به حرف های یکدیگر گوش دهند. یک مهدکودک خوب یک نردبان تعاملی از سواد ایجاد می کند: معلمان برای دانش آموزان کتاب می خوانند، آنها خودشان کتاب می خوانند یا داستان هایی را که شنیده اند اجرا می کنند. دانشآموزان به جای انطباق با یک روش واحد، باید بر اساس سبکهای خود بیاموزند. والدین نوآوران باید بر یادگیری و اکتشاف تأکید کنند. این بخشی از اجازه دادن به کودکان برای ریسک کردن است و با تمایل والدین به ریسک کردن خود ارتباط نزدیکی دارد.
نوآوری در محل کار
کارفرمایان باید از هر جایی در سازمان خود پذیرای ایده باشند. مدیران باید بیاموزند که جستجوی کارآیی ممکن است بر خلاف نوآوری عمل کند. حتی سلسله مراتبی ترین سازمان ها نیز می توانند افراد را برای نوآوری بیشتر آموزش دهند. فرماندهی آموزش و دکترین ارتش ایالات متحده، رهبران جدیدی را در زمینه انطباق و بداهه سازی برای مواجهه با شرایط متغیر زیر آتش آموزش می دهد. برای بقای چنین برنامه هایی در ارتش، دانشگاه یا دنیای شرکت ها، جامعه باید تعریف خود از اقتدار را تغییر دهد. رهبران باید از «حکیم روی صحنه» به «راهنمای کناری» تبدیل شوند و فضایی را برای دانشآموزان و کارگران برای کشف و نوآوری فراهم کنند.